طوفان _سنگین
سنگین گذشت لحظه ی از هم جدا شدن
این بود انتهای همان آشنا شدن
ما را به دست باد سپردن مثل ابر
دردآور است در دل طوفان رها شدن
وقتی دلی برای تو آینه می شود
انصاف نیست دشمن آینه ها شدن
وقتی که سکوت حنجره ها را فتح می کند
دیوانگی است فرضیه هم صدا شدن
افسوس می خورم که چرا این دریچه ها
هر روز دلخوشند به رویای وا شدن
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به هم ، از جدا شدن
جداشدنی که حقمون نیست
نظرات شما عزیزان:
زیبااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااا دادا
چشمات خوشگل میبینه
چشمات خوشگل میبینه
هیچ نگفتی!
بعد از ساعتهای ممتد تنهایی ام
که به انتظار گذشت…
و گریه باران دیشبم
که با سردی سکوتت
گره خورده بود!
عجیب تلخ بود
آن لحظه ها
که تب می کردم
برای گرمای لبخندت!…
عجیب تلخ بود.
پاسخ:سر بچرخونی زندگی رو باختی...از پل تردید با قلبت گذر کن نه با نامردها
بعد از ساعتهای ممتد تنهایی ام
که به انتظار گذشت…
و گریه باران دیشبم
که با سردی سکوتت
گره خورده بود!
عجیب تلخ بود
آن لحظه ها
که تب می کردم
برای گرمای لبخندت!…
عجیب تلخ بود.
پاسخ:سر بچرخونی زندگی رو باختی...از پل تردید با قلبت گذر کن نه با نامردها
اگر می دانستی برای گرم کردن دست هایت ، چقدر کلمه ی مذاب در سینه دارم...
هرگز سرما را بهانه ی رفتن نمی کردی...
آخ اگر می دانستی...
پاسخ:عالیییییییییییییییییییی
هرگز سرما را بهانه ی رفتن نمی کردی...
آخ اگر می دانستی...
پاسخ:عالیییییییییییییییییییی
یک روز او هم معنای بی محلی را میفهمد...
بگذار حال با هم محلیش خوش باشد
پاسخ:رها جان ممنون وبلاگ سر زدی
بگذار حال با هم محلیش خوش باشد
پاسخ:رها جان ممنون وبلاگ سر زدی
ميگم راضی ام به رضای خدا ولی دروغــــــــــــ ميگم تـــــــــو برگرد
پاسخ:آفرین قشنگ بود
پاسخ:آفرین قشنگ بود
سالهاست منتظر روزهایی بهترم..ولی نمیدانم چرا هنوز هم دیروزهایم بهترند!!!
پاسخ:زیبا مثل همیشه
پاسخ:زیبا مثل همیشه
هرکس زخمهای دستم را دید ازم پرسید:چرا باخود چنین کردی؟!اما هیچ کس زخمهای بزرگ دلم را ندید تا بگوید چرا با تو چنین کردند!!!
پاسخ:واقعا نازنین راست میگی
پاسخ:واقعا نازنین راست میگی